نتایج جستجو برای عبارت :

باورم نیست که خیبرشکن از پا افتاد .

باورم نیست که خیبرشکن از پا افتاد
حضرت واژه‌ی برخواستن از پا افتاد
کم نمکدان تو را هر که نمک خورد شکست
باز با زخم سرت کعبه ترک خورد شکست
یا علی هیچ کس از لطف تو ناکام نبود
پدری مثل تو همبازی ایتام نبود
هر شب کوفه منور ز نگاهت می‌شد
شمع بزم فقرا صورت ماهت می‌شد
چه بلایی به سرت آمده بابای همه
تیغ که سر زده بر سر زده بابای همه
نه فقط بین سرت فاصله انداخته است
بین چشمان ترت فاصله انداخته است
زخم‌های دل ایتام پی مرهم توست
مرد ویرانه نشین منتظر مقد
باورم نمی شود من این هستم. باورم نمی شوم آخر قصه ی ما این باشد. باورم نمی شود زندگی من این شکلی طراحی شده. ولی هست. گلویم درد می کند. بغض دارد. درد شبیه گژدمی به لاله ی گوشم و نوک بینی ام و پشت پلک هایم چنگ می اندازد. خون فوران می کند و گند می زند به همه چیز. زهرش می پاشد به پوست و گوشت و استخوانم. به همین راحتی گند می زند به زندگی. گند می زند به من. گند می زند به عشق. ته حلقومم بوی خون می دهد. بوی خونِ تازه از پنجه ی گژدمی که روی گلویم نشسته به اهتزاز در
اینو ثبت کنم فقط. که امشب چه روشن شدنی اتفاق افتاد و تا چه حد همه چیز ریخت واسم. که باورم نمیشه. و در بهت مطلق به سر می‌برم. هیج چیز نمیتونست ور غدمو تا این حد بالا بیاره که امشب و این روشن‌گری ها. حاجی پشمام. حس اصحاب کهف داشتم. پشمام. پشم فاکینگ مام.
باورم نمیشه دارم چیکار با خودم میکنم
باورم نمیشه با خودم چیکار کردم
بخدا من خیلی خوب بودم
من یه فرشته بودم
 
*******
 
الان باد خنک از پنجره خورد بهمو منو برد به اون گذشته های نه خیلی دور که من خیلی خوب بودم
بخدا بخدا یه فرشته بودم
 
باورم نمیشه
چی شد واقعا
               همین که نامِ بلندت به هر زبان افتاد 
                                            چه شور و وِلوِله ای در دل جهان افتاد
 
                برایِ ذکرِ مصیبت دلم گرفت آتش
                                            و سیلِ گریه و ماتم به عمقِ جان افتاد 
 
               به وقتِ غارت و حمله چه بر سرت آمد؟ 
                                           که شمر خسته شد و خولی از توان افتاد! 
 
               به روی نیزه و در جمع این حرامی ها
                                       
هنوز باورم نمی شه که اون همون "ن" قبلیه.خیلی فرق کرده.یعنی یک سال رفتن به دانشگاه این قدر روش تاثیر گذاشته؟وقتی یادم میاد که قبلا دوست صمیمی بودیم باورم نمی شه.باورم نمی شه همون "ن" دوست داشتنی باشه.چی شد که این طوری شد؟چی شد؟بر خلاف "ن" ، "س" هنوز همون "س" قبلیه.تازه "س" دوست داشتنی تر هم شده.
رفتار.....رفتار انسان ها خیلی مهمه.خیلی مهم.مراقب رفتارمون باشیم.
حسین..هر جا که میرفتم حضورت باورم بودتنها نبودم، در کنارم مادرم بود..با اینکه ساقی روضه خوان معجرم بود،سایه ی تو مثل حجابی بر سرم بودای کاش خواهر وسعش از این بیشتر بود..اینجا برایش لااقل یک دو پسر بوداما حسین جان..وقتی مسیر ما سر بازار افتادبر روی گل های تو، رنگ خار افتاد..حسین،از ترس قلب دخترت از کار افتاد..
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آ
 
رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتادپر از یاقوت شد عالم، سوار از روی زین افتاد
دگرگون شد جهان، لرزید دنیا، زیر و رو شد خاکدمی که زینت دوش نبی روی زمین افتاد
پس از بی‌مهری دریا، قسی‌القلب شد آتشبه جان دودمان رحمة للعالمین افتاد
خدایا هیچ زخمی بدتر از دلواپسی‌ها نیستکه چشمش سوی خیمه، لحظه‌های واپسین افتاد
شکستن با غلاف تیغ را سربسته می‌گویمزبانم لال...النگوی زنان از آستین افتاد
برای من نگه دار و بیاور زخم‌هایت رااگر خواهر مسیرت سوی من
اهنگ ای خدای عالم چگونه باورم شد آن که روزگاری پناه و یاورم شد با کیفیت عالی دانلود اهنگ رفتی و ندیدی که بی تو شکسته بال و خسته ام آهنگ بسیار زیبای رفته با صدای خانم الهه
اهنگ ای خدای عالم چگونه باورم شد
اهنگ ای خدای عالم چگونه باورم شد 
ای که رفته با خود دلی شکسته بردی
اینچنین به طوفان تن مرا سپردی
ای که مهر باطل زدی به دفتر من
بعد تو نیامد چه ها که بر سر من
بعد تو نیامد چه ها که بر سر من
ای خدای عالم چگونه باورم بود
آن که روزگاری پناه و یاورم من
سلام علیکمطاعاتتون قبول
امشب اولین شب قدر ماه مبارک رمضان امساله...

باورم نیست که خیبر شکن از پا افتادحضرت واژۀ برخواستن از پا افتادکم نمکدان تو را هر که نمک خورد، شکستباز با زخم سرت کعبه ترک خورد، شکستیا علی هیچ کس از لطف تو ناکام نبودپدری مثل تو همبازی ایتام نبودهر شب کوفه منور ز نگاهت می‌شدشمع بزم فقرا صورت ماهت می‌شدچه بلایی به سرت آمده بابای همه؟تیغ که سر زده، بر سر زده، بابای همه؟نه فقط بین سرت فاصله انداخته استبین چشمان ترت فاصله ان
از 17/18 اسفند تو خونم..شاید سر جمع سه بار رفته باشم بیرون اونم کلا رو هم یک ساعتم نمیشه
امروز زده بودم به سیم آخر..نیم ساعت یک بار گریه و حال خرابی و اعتراض 
باورم نمیشه فردا بیستم اردیبهشته...باورم نمیشه داره دو ماه از 99 میگذره
باورم نمیشه 8 از ماه بیست و دو سالگیم گذشت...
برای این که با حال و حس بهتری از خودم سه ماه اول سال و تموم کنم، میخوام از فردا به مدت چهل روز بنویسم.روزانه هامو، حالمو، اتفاقاتم رو و تلاش هامو.
امیدوار حتی اگر روزی که هیچ کاری
در خواب مرا سوی خراسان گذر افتاد
این شعر همان لحظه مرا در نظر افتاد
« با آل علی هر که درافتاد، ور افتاد»
هر کس که به این سلسله پاک جفا کرد
بد کرد و نفهمید و غلط کرد و خطا کرد
دیدی که یزید از ستم و کینه چه ها کرد
آخر به درک رفت و به روحش شرر افتاد
« با آل علی هر که درافتاد ور افتاد »
https://www.instagram.com/p/B3wWLOABiwC/?igshid=12q1vnxsv28v5
https://www.hoorsa.com/p/NjIxMjM3MA%3D%3D
https://rubika.ir/post/BYcLRcGUCT
[عکس 640×640]
مشاهده مطلب در کانال
 
رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتادپر از یاقوت شد عالم، سوار از روی زین افتاد
دگرگون شد جهان، لرزید دنیا، زیر و رو شد خاکدمی که زینت دوش نبی روی زمین افتاد
پس از بی‌مهری دریا، قسی‌القلب شد آتشبه جان دودمان رحمة للعالمین افتاد
خدایا هیچ زخمی بدتر از دلواپسی‌ها نیستکه چشمش سوی خیمه، لحظه‌های واپسین افتاد
شکستن با غلاف تیغ را سربسته می‌گویمزبانم لال...النگوی زنان از آستین افتاد
برای من نگه دار و بیاور زخم‌هایت رااگر خواهر مسیرت سوی من
باورم نمی‌شود که یکسال گذشت! باورت می‌شود؟ باورم نمی‌شود که تو کنارمی ، باورت می‌شود؟ باورم نمی‌شود چشمانِ زیبایت برای من است ، باورت می‌شود؟ باورم نمی‌شود رویایِ  با تو بودن را ،  باورت می‌شود؟ من حتی باورم نمی‌شد تمامِ لحظه‌هایی که مثل خواب بود ، تا اینکه دستانت را در میانِ انبوه زائرانِ آقا گرفتم. وقتی انگشتان کوچکت در میان انگشت‌هایم آرام گرفت ، من باور کردم تمام اینها را. باور کردم که عشق حقیقتی است که باید آن را زندگی کرد ، و وص
آن ۸.۵ ساعت اختلاف زمانی که بین تهران و تورنتوست را یادتان هست؟ 
بالاخره کار دستمان داد
صبح بیدار شدم و در عوالم بین خواب و بیداری دیدم جایی نوشته چند نفری در مراسم تشییع جان دادند
باورم نشد
 
بعد آن ۵ساعتی را که ما در حالت آماده باش جنگی به سر بردیم،‌شما خواب بودید و ما خدا خدا میکردیم همه چیز وقتی شما از خواب بیدار شده‌اید به خیر گذشته باشد
به خیر که ختم نشد اما زبانه شرش کوتاه شد و همان موقع ها که ۴۵ دیوانه توییت کرد All is well، شما هم کم‌کم چ
بیش از همیشه دلتنگم. حالا درست یک هفته از آخرین مکالمه‌ی ما گذشته است. مکالمه‌ای که برایم نوشت که سعی دارد با احترام بگوید که ازین رابطه رفته است و من باورم نشد. که در میانه‌ی اشک و خستگی چشم‌هایم گفتم، حالا که رفته‌ای خداحافظ، برو... و رفت. هنوز فکر می‌کنم که چطور آنهمه اصرار، آب در هاون کوبیدن بود.
غمگینم اما می‌دانم که اینطور نمی‌توانم ادامه دهم. برخاسته‌ام، جمع و جور شدن که نه، ولی به دنبال راه‌هایی برای ادامه‌ی زیست خود هستم. به دنبا
دو روزه مامانم خونه نیست.
روز اول که من کلاس داشتم بابا اشپزی کرد
امروز اما خودم زود از خواب بیدار شدم که زودتر دست به کار شم تا پدرجان خوابه :)) 
و انقددددددر حال جسمیم بده ، انقدر بده و دردهای شدید دارم که به زور مسکن خودم رو سر پا نگه داشتم
اونم مسکن های قوی.
یه گیجی خاصی هم بهم منتقل میکنن که کاریش نمیشه کرد متاسفانه :( 
اما خودمونیم ، یه عدس پلو درست کردم که بیا و ببین *__* انقدر خوشمزه شده بود که خودم باورم نمیشد کار منه :))) میم همیشه میگه اشپزی
+ باورم نمیشه، یکی اینطوری به آدم هشدار بده! بگه اینترنت که چیزی نیست، همه چیزتون دست منه. بگه این فقط یه چشمه‌ش بود، حواستون باشه.
+ باورم نمیشه تو دهکده‌ی جهانی، ناگهان ایزوله شدیم.
+ حس خیلی جالبی داشت اینکه تارهایی که از اینجا به تمام دنیا وصل می‌شد، ناگهان قطع شد. قطططعععع! جالب بود، خیلی.
قبول ار من نسازم دین تو، ترسم سرم برٌی،
قبول ار میکنم دینت، تو جای دیگرم برٌی.
ببری صد نیستان و فغان بر جان نی ریزی،
فغان از جان من خیزد، نهال باورم برٌی.
زبردست تبردستی، ز باغ باورم بگذر،
تو هم زیر و زبر گردی، اگر خشک و ترم برٌی.
به مقراض دو پای خود میانبر میکنی راهت،
کمند یاری ما را میان دلبرم برٌی.
به تیغ ابروان هر دم طبابت میکنی قلبم،
برای زخم ناسوری تو نیم پیکرم برٌی.
گهی شعر ترم خوانی، گهی خشک و ترم برٌی،
گهی بال و پرم بخشی، گهی بال و پرم برٌ
 
از وقتی خواست که من مسئول عشق ورزی به بنده ی طفل معصوم ش بشم تاحالا، باورم نمی‌شه او به روسفیدی و سربلندی و خوشی بنده ش راغب که نه مشتاق نباشه،باورم نمی‌شه ...
+وقتی به دنیا اومد، بعد از اون همه سختی ها واون نه ماه سستی های یکی پس از دیگری و اون ساعات آخر و اون دردها، وقتی عالم رحم از وجود این بنده ی خدا خالی شد، وقتی ورود یک بنده ی خدا رو به دنیا، با چشم خودم دیدم، درحالیکه بخشی از عالم قبل و بعد از میلادش بودم، هنوز ادب نشده بودم، ولی حیرت کرد
در فواصل زمانی 10 تا 15 دقیقه یکهو شهادت سردار یادم می افتد و یکهو باورم نمیشود و یکهو همه خبرها و اتفاقات را از دیروز 7:24 که مطلع شدم برای خودم استدلال می آورم تا باورم شود و باورم می شود و دوباره 10-15 دقیقه بعد روز از نو روزی از نو.
7:24 دقیقه صبح، بیدار شدم و دوستم که در تخت پایینم - خوابگاه - خوابیده بود، دیدم دارد گریه می کند. بی صدا گریه می کرد که دوست سوممان بیدار نشود. گفت حاج قاسم... 
مبهوت و ناهوشیار و منگ خواب گفتم ای وای.. الله اکبر. ناباورانه ت
دانلود آهنگ جدید کیوان پویا باورم کن
Download New Music Keyvan Pouya bavaram kon
آهنگ جدید کیوان پویا بنام باورم کن
دارم از یاد تو میرم با این تنهایی اسیرم دلم میخواد که دوباره دستای تو رو بگیرم
دیگه بی تو مثل بارون با خیالت گریه کردم ببین رفتیو هنوزم تو رو کم داره دستای سردم
 
ادامه مطلب
 
 
عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
عارف از خنده می در طمع خام افتاد
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه نقش در آیینه اوهام افتاد
این همه عکس می و نقش نگارین که نمود
یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد
غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید
کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد
من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم
اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد
چه کند کز پی دوران نرود چون پرگار
هر که در دایره گردش ایام افتاد
در خم زلف تو آویخت دل از چاه زنخ
آه کز چاه برون آمد و
امروز محی اومد پیشم حرفایی که فاطمه یکی از دوستای قبلنم که از صافی رد نشد بهم نشون داد:))
سردرد شدم از چرتو پرتایی که راجبم گفته بود و سعی داشت ذهنیت بهترین دوستمو نسبت بهم خراب کنه و خودشو خوب جلوه بده
باورم نمیشد کسی که یکسال دائم پیگیر کارام بود و بهم میگفت تنها و بهترین دوستشم اینجور کاریو بکنه
میدونین من همیشه سعی کردم حقیقتو بگم حتی اگر برام بد بشه ولی خیلی از اونایی که باهامن اینقد ک من صادقم صادقو راستگو نیستن
حالا میفهمم چطور چند نفر
دانلود رایگان فیلم سینمایی باورم کن
فیلم ایرانی باورم کن به کارگردانی محمد حسین پور
کارگردان: محمد حسین پور | ژانر: اجتماعی، خانوادگی | سال تولید: 1393 | تاریخ انتشار: 11 فروردین ماه 1399
مدت زمان: 94 دقیقه | نوع: سینمایی | مخاطب: خانواده | کیفیت ویدئو: WEB-DL
حجم: متفاوت | محصول کشور ایران | تهیه کننده: محمد حسین پور
خلاصه داستان: دو همزاد نگار و دنیا در مسیر زندگی همسفر میشوند تا تصمیم جدیدی برای ادامه‌ی راه‌شان بگیرند. برنا ضلع دیگر این مثلث در این سفر ش
نهی از اعتماد بیجا حتی به نزدیک‌ترین افراد
ثقة الاسلام کلینی و ابن شعبه حرانی رضوان الله علیهما روایت کرده‌اند:
محمد بن یحیى، عن أحمد بن محمد، عن علی بن إسماعیل، عن عبد الله بن واصل، عن عبد الله بن سنان قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: لا تثق بأخیك كل الثقة فإن صرعة الاسترسال لن تستقال.
امام صادق علیه السلام فرمودند: حتی به برادرت اعتماد كامل و تمام (بدون ملاحضه) مكن؛ زیرا زمین خوردن ناشی از اطمینان كردن، قابل جبران نیست.
الکافی، تالیف ثقة
وهابیت موریانه ای که به جان اسلام افتاد
افکار پوچ وپوسیده ای که در قرن هشتم توسط ابن تیمیه مطرح شد ولی این افکر باطل بلای جان اسلام ومسلمین شد ودر قر ن دوازده توسط محمد عبد الوهاب زنده شد وبا قدرت گرفتن حرم مظلوم ائمه بقیع وسایر بزرگان تخریب شد
چه خونها که ریخته  شد وچه ظلمها که به مظلومین شد
نتیجه آن افکار غلط وکج اندیشی ونفهمیدن درست دین امروز داعش را به وجود آورد و....
در سال 1344یعنی 96سال قبل این جنایت اتفاق افتاد .
بهار رو از وقتی حتی وبلاگ نداشتم میشناسم 
عاشق نوشته هاش بودم 
میگم عاشق ینی وقتی یه پست بلند ازش میدیدم ذوق میکردم و هرچقدر که میخوندم دوست نداشتم تموم بشه نوشته هاش 
هیچوقت یادم نمیره بعد از مدتها تو اون شرایط سختم از ته دل خندیدم با اون پستی که دسشویی مدرسشو توصیف کرده بود اصن یه جوری که اشک از چشمام بی امان میریخت و نفسم بالا نمیومد
دقیقا روزهایی که برای هر سال مدرسه رفتنش جینگیلی بینگیلی میخرید و عکساشو میذاشت یادمه از روزای مدرسه نوش
دق که ندانی که چیست گرفتم دق که ندانی تو؛ خانم زیبا! خواب نبینم تو را - که خواب ندارم. نخفته خواب نبیند با توام ایرانه خانم زیبا! رو که به دریا نشد صبح که خونین نشد غم که قلندر نشد ای خانم زیبا! دق که ندانی که چیست که گرفتم دق که ندانی تو؛ خانم زیبا...
 
رضا براهنی
 
گلاویژنوشت: می‌دانید؟ ما هم خیلی بدبختیم. خیلی بدختیم. شما را کشته‌اند. حالا پیداست که جنایتی رخ داده. دلمان آتش گرفت امروز. انتقام شما را چه کسی می‌گیرد؟ چه کسی جواب پس خواهد داد؟ صبح
باورم نمیشه بدنم با دمای ۲۱.۸ خانه خو گرفته باشه! که از متوسط دمای خانه‌های اینجا دو تا سه درجه بالاتره هنوز. باورم نمیشه بدون حمایت فیزیکی خانواده درجه یک (که دو تا کوچه بالاتر بودند) دو سالگی رو رسوندیم به دو سال و نیم! باورم نمیشه نزدیک به شش ماه است کار نکردم، اونم تو حوزه کاریِ من که اگه الان هم برگردم انگار باید دوباره از صفر استارت بزنم! چند روز پیش فکر کردم حالا استفاده نکنم، آیا نباید لپ تاپ را بزنم به شارژ؟ باتری‌اش خراب نمیشه یعنی؟
دانلود اهنگ دیدمت ای وای عقل از سرم افتاد 
دانلود اهنگ امیرحسین گلاب دیدمت ای وای عقل از سرم افتاد
دانلود ترانه جدید امیرحسین گلاب به صورت کامل با نام وقتی دیدمت ای وای عقل از سرم افتاد با کیفیت عالی و لینک مستقیم همراه با متن و شعر در وبلاگ دی ال موزیک
متن اهنگ وقتی دیدمت ای وای عقل از سرم افتاد
ادامه مطلب
امروز تولدمه....ارزو دارم منو یادتون نره....دلم میخاست خیلیا میبودن ک نیستن
 
از همه کسایی ک امروزو پیشم بودن....مچکرممم
 
دلم دلتنگ همتون  میشه
 
اتفاقای خوب زیاد افتاد اما دو اتفاق بد افتاد برام...
 
یکیش ترک اینجا بود
 
ویستا عاشقتونههه.....
بعد از کشمکش های بسیار آخر سر با دعوا و عصبانیت کارم بعد از یک ماه و خرده ای راه افتاد و الان فقط مونده قدم اخر که امیدوارم فردا اوکی بشه..البته غیر اون هم من فردا دیگه به طور رسمی میرم بیمارستان و کارمو شروع میکنم..درواقع میشه گفت از دوم دی به طور رسمی دوسال طرحم شروع شد...و امیدوارم تو این دوسال بتونم هم برای مردم مفید باشم هم اینکه خودم تو شغلم پیشرفت کنم...
فقط الان مشکل اینجاست که من باید ۶صبح پاشم و خوابم نمیبره :دی 
اصن بیدار شدن صبح زود از ه
سلام نارین جان .. راستش رو بخوای یک اتفاقی برام افتاد که  اولش باورم نشد 
 توی یکی از پستات برات نوشته بودم که " ارزوی پذیرایی از عزاداران امام حسین رو دارم" همون شب عمم اومد و بعد مراسم روضه خوانی بهم گفت که فردا شب پزیرایی از عزاداران با خانواده مایه و من هم جزو افراد چایی گردان هستم ..انقدر خوشحال شدم که نگو و نپرس
راستش اولین چیزی که به ذهنم اومد پست تو بود .دیشب که پذیرایی میکردم از خدا خواستم حاجت تو رو هم بده 
راستی واسه حرم امام رضا هم ب
 
 
گویند گویند گویند که روزی مهر یه دلبری به دل یکی افتادای کاش نمی افتادگویند که هرشب توویِ دستش یه پیاله با من آن نیستاصاً عین خیالش چرا استاد آخه چه کاریه استادگویند که کشته مرده میدادتار مژگونشو من، من به قربونشو ای وایافتاد افتاد افتاد به دلم مهر تو ای کاش نمی افتاد نمی افتاداسفند و دی و خرداد و مرداد
♫   ♫   ♫   ♫
♫   ♫  NITROMUSIC.IR  ♫   ♫
♫   ♫   ♫   ♫
که همش مهمونی آخه چه کاریه استاد استــاددلا دلا دلا دلا استادچرا چرا چرا چراگویم گو
دوس نداره اشک دخترشو ببینه...
شاید برای اولین بار، دیروز فهمیدن که من واقعا چی میخوام...
که همیشه به جای مسافراتا و تیپ و قیافه های لاکچری بعضیا، به چارتا لوح تقدیر که روش نوشته "فرهیخته ی گرامی..." غبطه خوردم...
با اینکه به نظر خودش خالیه، ولی من آرزو داشتم جای اون باشم...مریدشم یه جورایی
میدونین قشنگ ترین قسمت بحث دیروزمون چی بود؟!
اینکه گفت "بزرگترین شانس زندگی من، مامانته :) "
عشق موج میزد بینشون...
اینکه گفت من به داشتن همه‌تون افتخار میکنم...
با
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولهاکه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها
به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشایدز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دمجرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها
#حافظ
تنها جمله ی کلیشه ای که شاید من بهش ارادت داشته باشم اینه : چقدر زمان زود میگذره . میتونه برام ویران کننده هم باشه و ملال آور ‌.
باورم نمیشه از شبی که با بغض خوابیدم چون صلاح مصدوم شده بود و لیورپول مظلومانه (!) جام رو از دست داد .‌باورم نمیشه یکسال و چند روز از اون شب گذشته و حالا لیورپول یک مدال نقره یک طلا و یک جام داره ! 
باید بیشتر از چیزی که الان هستم خوشحال باشم ، فکر میکنم اصلا خوشحال نیستم . 
شاید چون یک ماه پیش وقتی تو لیگ قهرمان نشدیم بهم
تنها جمله ی کلیشه ای که شاید من بهش ارادت داشته باشم اینه : چقدر زمان زود میگذره . میتونه برام ویران کننده هم باشه و ملال آور ‌.
باورم نمیشه از شبی که با بغض خوابیدم چون صلاح مصدوم شده بود و لیورپول مظلومانه (!) جام رو از دست داد .‌باورم نمیشه یکسال و چند روز از اون شب گذشته و حالا لیورپول یک مدال نقره یک طلا و یک جام داره ! 
باید بیشتر از چیزی که الان هستم خوشحال باشم ، فکر میکنم اصلا خوشحال نیستم . 
شاید چون یک ماه پیش وقتی تو لیگ قهرمان نشدیم بهم
متن آهنگ عاشقتم سجاد آژیده
 منو نفس های تو میسازه دلم به دلت هر دفعه میبازه
بگم نگم فرق نداره این دیوونه به عشق تو مینازه
نرو حسم محاله عادی شه نرو آسمون دوباره آبی شه
دست من نیست این همه عاشقتم دست تقدیره بی وقفه عاشقتم
من مریض عشق تو تو دوای قلب من من همه نیاز تو تو همه حواس من
باورم شد عشق نابت باورم کرد قلب پاکت
به تو این احساسمو مدیونم دست من نیست این همه عاشقتم
نرو حسم محاله عادی شه نرو آسمون دوباره آبی شه
دست من نیست این همه عاشقتم دست تق
 
دانلود آهنگ جدید ساسی به نام استاد با کیفیت 128
گویند گویند گویند که روزی مهر یه دلبری به دل یکی افتادای کاش نمی افتادگویند که هرشب توویِ دستش یه پیاله با من آن نیستاصاً عین خیالش چرا استاد آخه چه کاریه استادگویند که کشته مرده میدادتار مژگونشو من، من به قربونشو ای وایافتاد افتاد افتاد به دلم مهر تو ای کاش نمی افتاد نمی افتاداسفند و دی و خرداد و مرداد
که همش مهمونی آخه چه کاریه استاد استــاددلا دلا دلا دلا استادچرا چرا چرا چراگویم گویم گویم
آمد به دنیا در فضای سرد و ناپاکی
آلوده شد روح و روانش در هوسناکی
مانند گل در مزبله بالید و زیبا شد
در دام او افتاد یاسی مظهر پاکی
با صید خود برپا نمود او کاخ آمالش
شد سرنگون در قعر خودخواهی به بیباکی
چون پرتوقّع بود و از خودراضی و مغرور
افتاد از عرشش درون برزخی خاکی
باد جدائی ها به طوفانی بدل گشته
در عاقبت درگیر با وضع اسفناکی
او مُرد و در گور سیاه خود فرو رفته
شد سرنوشتش تلخ با پایان غمناکی .
 
 
ترک اعتیاد و روش های درمان آن
اگر چه عوارض ثانویه اعتیاد در بین گروهی از معتادین كه به دلیل فقر و تنگدستی امكان تامین هزینه زندگی خود را ندارند ،سبب می شود كه برای خرج اعتیاد خود دست به هر كاری بزنند ، نسبت به سر و وضع و بهداشت فردی بی تفاوت شوند و در یك كلام مشمول تمام صفاتی كه جامعه به معتادان نسبت می دهد باشند اما این عمومیت ندارند و اكثریت معتادان را شامل نمی شود.
 رش ، او را به وادی خلاف سوق می دهد. خوشبختانه مدتی است كه در قوانین تجدید نظ
دانلود تمامی آهنگهای سروش رضایی 
سروش رضایی خواننده خوش صدایی که پس از پخش کلیپش ( اجرای اهنگ هرگز نمیشد باورم این برف پیری بر سرم ) در حین چوپانی در اینستاگرام و توییتر به سرعت به پربیننده ترین کلیپ این شبکه های اجتماعی مبدل شد و باعث معروفیت سریع و دعوت این خواننده به ویژه برنامه تحویل سال ۹۹ فرمول یک با اجرای علی ضیا شود .
در ادامه میتوانید آهنگهای اجرا شده توسط این خواننده رو با لینک مستقیم  به صورت اختصاصی و برای اولین بار از رسانه ته
جایت اوج است و از این فاصله کوتاه قدم
و نگاهت به من افتاد که در جزر و مدم 
 
هر که خوبست خدا دارد و بد شیطان را
من ولی با که بسازم که نه خوب و نه بدم
 
از دل خویش صدای کمکی می شنوم
که به فریاد خودم هم نرسیده مددم
 
مرده یا زنده اگر عشق نباشد یکی است
سر سودا به تنم نیست در این جسم بدم
 
در سقوطش رود از پلک اگر از چشم افتاد
بسته از جنس دل او شده سنگ لحدم
 
دو نفر می شوم آن دم که تو را می بینم
گفته ام با دل بی تاب صبور بلدم
 
یک نگاهت بس و کافی ست که دیوانه
اولینش توی دستت افتاد... بعد رفت زیر بالش و فرشته مهربان یک ذره بین گذاشت کنارش. حسابی خوشحال شدی عزیز دلم.
کودکی های شیرینت گاهی مخلوط با بزرگسالی می شود و دلبر تر از هر روز می شوی.
دومی را بابایی از لثه ات جدا کرد و ناراحت شدی.
سومی وقتی افتاد مهمان عزیز بودی.
چهارمی درد داشت و خونریزی کرد خودم برداشتمش. دل نداشتم اما ناچار بودم عزیزم.
پنجمی جالب تر بود:-)
بعد از نماز پریدی توی بغلم و زود برگشتی و گفتی آخ دندوونم افتاد! کلی دنبال دندان جان گشتم تا
این‌جا ثبتش می‌کنم که یادم بمونه همراهی رو در حقم تموم کردی. هر بار زمین خوردم کمکم کردی بلند بشم و یادم آوردی که هوامو داری. گفتی باید ادامه بدی، جایی برای رها کردن نیست. باید ادامه بدی و به سرانجام برسونیش. راهو نشونم دادی و بهم ثابت کردی روشنایی‌ای اون جلو هست و می‌تونم برسم بهش.یادم بمونه اونقدر باورم داشتی که زور باورت به تموم دست کم گرفتنم توسط همه، حتی خودم می‌چربید. تو تموم روزایی که خودمو باختم و تا مرز جا زدن پیش‌ رفتم تو باورم دا
این‌جا ثبتش می‌کنم که یادم بمونه همراهی رو در حقم تموم کردی. هر بار زمین خوردم کمکم کردی بلند بشم و یادم آوردی که هوامو داری. گفتی باید ادامه بدی، جایی برای رها کردن نیست. باید ادامه بدی و به سرانجام برسونیش. راهو نشونم دادی و بهم ثابت کردی روشنایی‌ای اون جلو هست و می‌تونم برسم بهش.یادم بمونه اونقدر باورم داشتی که زور باورت به تموم دست کم گرفتنم توسط همه، حتی خودم می‌چربید. تو تموم روزایی که خودمو باختم و تا مرز جا زدن پیش‌ رفتم تو باورم دا
بخشی از داستان کلیک کلک - کتاب کاش کسی جایی منتظرم باشد - آنا گاوالدا
 
- همه چیز خوب پیش می رفت اما باید اعتراف کنم اولش خیلی باورم نمی شد اما اشتباه می کردم. می دانید اگر دخترها بخواهند چیزی خوب پیش برود خوب پیش می رود. به همین سادگی.
حالا که فکر می کنم می بینم آمدن میریام برای فانی خوب بود. چون فانی برخلاف میریام، رمانتیک و باوفاست و البته حساس. همیشه ی خدا عاشق مردهای دست نیافتنی ای می شود که فرسنگ ها دورتر از اینجا زندگی می کنند. از پانزده سال
خدای عزیزم سلامامروز از یکی از اقوام نزدیکمون خبری شنیدم که اولش باورم نمی شد.هنوز هم باورم نمی شه.دلم نمی خواد این خبر حقیقت داشته باشه.کاش می تونستم به "م" کمک کنم.کاش می تونستم به "الف" بفهمونم که کارش اشتباهه.گاهی اوقات فکر می کنم در مورد بعضی آدم ها اشتباه فکر می کنم.یه جورایی سردرگم کننده است.همون طور که قبلا به این نتیجه رسیده بودم باز هم به این نتیجه رسیدم که انسان موجود پیچیده و عجیبیه.
دیروز داشتم به این فکر می کردم که اگه امسال پزشکی ق
محبت که از طرف تو باشه
تمام و کمال و بی نهایت لطیف و ملایم محبتت رو، هدایتت رو می رسونی
نوبت من که می رسه
باورم
توکل ام
یقینم
ایمانم 
محبتم
به تو با هزاران وسوسه و غفلت، همراه میشه!!
برای اینکه به بندگی غیر تو بکشونه!!
انصاف نیست ..
دانلود آهنگ جدید غمگین و احساسی چشمانت مرا سپرده دست رویا (هوروش بند) با کیفیت بالا Mp3
Ahang chashmanat mara seporde dase roya az Hoorosh Band
دانلود آهنگ چشمانت مرا سپرده دست رویا (هوروش بند) با کیفیت بالا Mp3
نیست بجز هوای تو در سرم...♪
با تو خوشم ای همه ی باورم
آرام جان من تویی بمان کنار من همیشه.....♪.♪
مرا از این شبای نیلوفری...♪
از خواب خوش تا به کجا میبری...♪
نفس تویی و بس فقط بمان کنار من همیشه
چشمانت مرا سپرده دست رویا...♪
♪♪♪ ♫♫♫ ♪♪♪
نیست بجز هوای تو در سرم...♪
ب
واقعا گاهی نمی‌تونم تشخیص بدم که چیزی که می‌خوام چیزیه که واقعا می‌خوام یا فقط چون می‌ترسم چیز دیگه‌ای رو بخوام اون رو می‌خوام یا چون راه رسیدن به اون یکی سخت‌تره این رو می‌خوام یا این قد همیشه محدود شدم باورم شده این رو می‌خوام یا چی.
دوست ندارم اینو. 
دخترک اومد از جوب بپره، خورد زمین
زدم بغل ببینم کمک نمی‌خواد که بلند شد و راه افتاد
یه وانت هم که این صحنه رو دید، زد بغل و پیاده شد
اما راننده‌ی سرویسش که خانوم هم بود از جاش تکون نخورد
بعد اینکه راه افتاد متوجه شدم ماشینه سرنشین داره
وگرنه یه چیزی بهش می‌گفتم که هم نونش بشه، هم آبش
بی‌انصاف سنگ‌دل!
خلاصه صبح اول صبحی یه ضد حال خوردم
حاج منصور راست می‌گفت:
تمام بچه‌ها حاضر بودن شهید بشن، اما یه دختربچه زمین نخوره
صلی‌الله علیک یا اباعبدا
خب؛ بیا اعتراف کنیم.
من باورم نمی‌شه که این همه اشتباه رو فقط توی بیست‌ویک هفته انجام دادم. واقعاً باورم نمی‌شه! آخه ببین از کجا تا کجا! خودکرده رو تدبیر نیست...
+ وسط کنکور، یه‌بار نشستم از دوران طفولیت تا لحظه‌م رو چک کردم و دیدم همه‌ش تباهه. واقعا دوست داشتم ریستارت بشه :)) بعد کنکور، تمام گذشته رو گذاشتم کنار و دوباره شروع کردم. اما حالا هم می‌بینم حجم اشتباهاتم واقعا زیاده و دوست دارم که باز همه‌چی ریستارت بشه و از نهم شهریور، روز قبولی
سلام به همه.
دلیل اینکه جدیدا کمتر اینجا می نویسم اینه که،من قبل از زدن این وبلاگ یک دفتر خاطرات داشتم و توی اون می نوشتم و جدیدا که کمتر فرصت میشه اینترنت داشته باشم توی اون می نویسم ولی اگه اتفاق خاصی بیافته حتما اینجا هم میگم.
اخبار جدید:( اتفاق خاصی نیافتاده)
1.بخاطر یوگا انعطاف بدنم وحشتناک بالا رفته
2.بخاطر زومبا خیلی لاغر شدم و این عالیه
3.توی کلاس یوگا با یکی از  آهنگ ها ، بهتر از همه می رقصم و موقع پخش اون آهنگ من جای مربی وایمیستم
4.داشنگ
یه شماره ای توی مخاطبام هست چهارساله هرکار میکنم پاک نمیشه
سیم کارتمم سوزوندم دوبار گوشی عوض کردم ولی باز این شماره هست
امروز تلگرام و باز کردم نوشته بود همین شماره جوینت تلگرام
نه دیدمش نه میشناسمش نه اصلا میدونم کیه فقط چهار سال پیش سر یه ماجرایی  مجبور شدم یه بار تلفنی باهاش حرف بزنم 
و جالب اینجاست که همون سالها چند روز تلاش کردم برای پیدا کردن تلفنش ولی نشد دقیقا همون موقع که بی خیال پیدا کردن تلفنش شدم خیلی اتفاقی شماره رسید دستم از ج
We lost each other just because of her boyfriend
هه واقعا متاسفم.
نه دلم میخواد و نه حوصلم میشه که رابطمونو درست کنم.حتی وقتی میدونم به قیمت تنهاییه خودمه.
ماجرا از اونجا شروع شد که به خاطر از دست دادن دوست پسرش بعد از سه ماه تمام غم هایی که خورده بود، رو هم جمع شد و یهو افسردگی شدید گرفت و دلش نخواست با هیچ کس در ارتباط باشه.بعد من خیلی ناراحت شدم یهو یه هفته هیچ حبری ازش نبود در صورتی که قبلش هر شب و هر لحظه باهم بودیم.و اینکه منم وابستش شده بودم.خب اولش درکش کردم گف
خلاصه :
دانلود رمان باورم کن با لینک مستقیم آنید کیان دانشجوی مهندسی کشاورزی یه دختر شمالی که کرج درس میخونه. به خاطر توصیه ی یکی از استاد ها که پیشنهاد داده بود که برای بهتر یادگیری درس بهتره کار عملی انجام بدن و به طور مستقیم روی گل و گیاه کار کنن.بنا به عللی آنید تصمیم
ادامه مطلب
این روزها اصلا باورم نمی شود که دلش برایم تنگ شود...تماس نمی گیرد، جواب پیامک نمی دهد... وقتی جواب می دهد بی حوصله است...
کاش بتونم ازش دل بکنم قبل از این که آسیب بیشتری ببینم...
 
+ حتی این آخر سالی هم تلاشی برای بهبود رابطه مان نمی کند و فقط هر وقت تنهاست و بی حوصله و... حرف می زند، امازودتر از آن چه فکرش را بکنید فراموش می کند...
م همه جا بلاکم کرده. باورم نمیشه، غمگینم، دلم می‌خواد باهاش حرف بزنم، با یکی حرف بزنم
پووووف حوصله‌ام از زنده بودن سر رفته
خیلی نامرده... بعد اونهمه رابطه... چیکار دارم خب؟ یه لایک تو اینستا ... چرا اینجور نامرد آخه؟
همشون همینن، تهش بلاکت می‌کنن و تمام . 
5 ،6 سالم که بود یه بار اتفاقی ساعت مچی بابا رو شکستم.خیلی ترسیده بودم چون می دونستم حق ندارم بی اجازه به وسایل بزرگترا دست بزنم ولی زده بودم و بعدشم اون افتضاح رو به بار آورده بودم:(
می دونید چیکار کردم؟ ساعت رو بردم اتاقم و گذاشتمش زیر بالش و بعدم شروع کردم به دعا کردن، که خدایا ساعت بابامو درست کن، ساعتشو مثل روز اول کن...
وقتی حسابی دعا کردمو بالش و کنار زدم داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم وقتی دیدم ساعت مثل روز اولش نشده!!!! اصلا باورم نمیشد، باور
باید بنویسم تا هیجانم تخلیه بشه 
امروز اتفاقی افتاد که مدت ها بود منتظرش بودم اما وقتی اتفاق افتاد من تمام بدنم داشت میلرزید از خجالت داشتم منفجر میشدم و دلم میخواست بلند بلند بخندم و به طور کلی هیچ کدوم از واکنش هام دست خودم نبود و خیلیییی خوشحالم که وقتی اتفاق افتاد تنها نبودم وگرنه قطعا افتضاح تاریخی به بار میومد D:
+من هیچ کاری رو پنهانی نمیتونم انجام بدم هیچ وقت کلا بلد نیستم و بشدت ادم ضایعی هستم و همیشه اولین کسایی که متوجه میشن ادم ها
هنوز 24 ساعت از پست قبلی نگذشته که من خوان اول رو با موفقییییییت پشت سر گذاشتم و باورم نمیشه که امروز تونستم اون استرسه رو در راه مثبت مدیریت کنم *_*خود امتحان و موفقیتش به کنار ، من برای اون مدیریتم خوشحاااالم... واقعا کار سختی بود واسم و تونستم از پسش بربیام :) ذوق دارم
امیدوارم این تلاشم همچنان نتیجه بده *.*
 
تازه وارد کلاس دوم شده بودم هنوز تصور و باورم از دنیا کودکانه  بود. مادر هرسال در حیاط خانه نیلوفر می‌کاشت. نیلوفر ما آن‌قدر قد می‌کشید که برادرم یک نخ به بوته نیلوفر وسر دیگر آن را به پایه ی  آنتن پشت بام می‌بست. البته که هرگز نیلوفر ما تا پشت بام نمی‌رسید و فصل عمرش سر می‌آمد. اما حیات خانه ما را خیلی زیبا می‌کرد. من همیشه فکر می‌کردم خدا در آسمان‌هاست و چون قد نیلوفر ما خیلی از من بلندتر بود از هرکس و هرچیز که ناراحت می‌شوم و یا هر وقت
دانلود آهنگ جدید غمگین از هوروش بند به نام نیست بجز هوای تو در سرم ارام جان من تویی بمان کنار من همیشه با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
Ahang nist be joz havaye to dar saram aram jan man toei n\beman kenare man az Hoorosh Band
دانلود آهنگ نیست بجز هوای تو در سرم ارام جان من تویی بمان کنار من همیشه (هوروش بند)
نیست بجز هوای تو در سرم
با تو خوشم ای همه ی باورم
آرام جان من تویی بمان کنار من همیشه
مرا از این شبای نیلوفری
از خواب خوش تا به کجا میبری
نفس تویی و بس فق
مکالمه من با یکی از دوستام چند وقت پیش:
- پری باورت نمی شه چقدر حالم بده، همش حس گریه دارم
-الکی میگی
- نه به جان خودم! واقعا حالم خوب نیست
- خفه شو!
- بابا چرا منو جدی نمی گیری؟ به شرافتم قسم حالم بده!
- یعنی واقعنی؟!!... باورم نمی شه! من همیشه تو رو می دیدم می گفتم خوش به حال این دختره! کلا دایورته!(همراه با قاه قاه خنده!)
خلاصه این که بله دوستان! الحق که:
everyone you see is figting a battle you know nothing about!
باورم نمیشه.
خدایا داری باهامون شوخی میکنی؟ مگه میشه اینقدر پشت سر هم اتفاقات بزرگی بیوفته که هرکدومش برای یک سال غم داشتن کافیه.
چرا باورم نمیشه جان همنوع برای یه عده اندازه یک پشه هم مهم نیست.
ای خدا چطوری میخوایم جواب پس بدیم بهت.
خدایا جهنمت جا داره یا میخوای بزرگترش کنی؟ این همه حق الناسی که توام نمیتونی ببخشی رو هم حساب کردی برای ظرفیتش؟
باورم نمیشه که توی اوج حال خوبی که داشتم شروع میکردم برای تغییراتی که بهشون امید داشتم یهو اینجوری
خواندن زندگی افراد تاثیرگذار بر جامعه یکی از علایق من است
و شخصیت هایی را که دوست دارم زندگیشان را می خوانم چون
بر این باورم که می توانم از طرح زندگی آنان استفاده کرده و بر
زندگی خویش الگویی طراحی و مدلسازی نمایم.
ادامه مطلب
برخی آدم ها به یک دلیل از مسیر زندگی ما می گذرند
تا به ما درس هایی بیاموزند
که اگر می ماندند،هرگز یاد نمی گرفتیم...
 
(( خسرو شکیبایی))
 
یک سیب از درخت افتاد،
جهان از قانون جاذبه با خبر شد
میلیون ها جسد افتاد،
ولی بشر معنای انسانیت را درک نکرد...
 
((چارلی چاپلین))
"غرغرانه"داشتم کلمات کلیدی توی وبلاگم رو نگاه می کردم، یهو نگاهم افتاد به "خنداننده شو"
یادم افتاد من همین ۸ مرداد امسال، این برنده خنداننده شو، یعنی "*** *****" رو تو فرودگاه مشهد دیدم. یعنی اولش ندیدمش! خیلی اتفاقی نشسته بودم روی صندلی‌‌ای که اون و پدر و مادرش روبروم نشسته بودند. بعد از چند دقیقه متوجهش شدم. البته هرچی فکر می‌کردم اسمش یادم نمی‌اومد. ولی خوب یادم بود که چقدر از پدرش توی استندآپ‌هاش گفته بود!!!
پدرش خیلی جدی بود... خیلی.... و یه خط
باورم نمیشه رفتار اون شبم و اون پادرمیونی انقدر روی جفتشون تاثیر گذاشته...باورم نمیشه که این همه سال توی همین خانواده بودم..همیشه میترسیدم از کور شدن...اما الان تازه میفهمم بینا بودن یعنی چی!تازه میفهم داشتن پدر و مادر یعنی چی..!هیچوقت انقدر حس خوب توی قلبم نشسته بود..دلم میخواد همین الان برم سفت بغلشون کنم...دلم میخواد امشب رو بچه شم و لای لالایی مامان به خواب برم...و همون موقعی که مامان ی بوس مینشونه رو پیشونیم،تمام دور بودنشون رو از ودم فراموش
هوالرئوف الرحیم
زیارت آقا شب تولد اتفاق افتاد.
همه کارهام رو تو صحن کوثر انجام دادم. نماز مغرب و زیارتنامه و نماز زیارت. 
وقتی وارد حرم شدیم به خودم و بچه ها و رضا نگاه کردم. که تنهایی آروم آروم تو اون جمعیت وارد صحنها می شدیم. اونم شب تولد. به رضا گفتم :
می دونی اینهایی که الان داره اتفاق می افته همه ی عمر آرزوم بوده؟
یه لبخند کجی زد و باز برگشت به رفتار اعصاب خرد کن قبلش.
تمام کارهام رو کردم. رضوان رو دستشویی بردم. بعد با ریحانه که رضوان دستش  بو
واقعا متنفرم
واقعا
از همه چیز،نمیتوانم بگو اِلّا فلان چیز.
همه به مثابه کل هستی
دلم میخواهد بخوابم و خواب نفرت انگیز‌ خودم را ببینم.
از چهار بعد از ظهر تا همین لحظه یک بند Creep از ردیوهد را گوش کردم.
باورم شده است که بسیار نفرت انگیزم.که بسیار بد و کثیفم
من همه این کابوس هارا دوست دارم.به اندازه همه چیز
یک دوره ایی از زندگیم هست که اینقدر وحشتناک بود و اینقدر در افسردگی غلت زدم و اینقدر تمامی درسهای زندگیم رو توی دانشگاه افتادم که نمیتونستم خودم باشم که هیچ دوستی نداشتم که برای تنها دوستی که داشتم، رسما کارهای فراوان و زیادی میکردم که بتونم اون رو نگه دارم که الان که بهش فکر میکنم، باورم نمیشه اون روزها به من گذشته و باورم نمیشه من تهش زنده موندم.
باورم نمیشه از نوع واقعی. یعنی واقعا نمیتونم باور کنم که اون همکلاسیهایی که داشتم واقعا وجود
دیروز تولدم بود :) 27 سالم تموم شد و برادرم 20 سالش تموم شد. اصلا باورم نمیشه که سال ها اینقدر سریع میگذرن و من هنوز تکلیفم با خودم معلوم نیست انگار تازه تازه بود که تولد 17 سالگیم رو جشن گرفتیم دوستام برام سنگ تموم گذاشتن و خانواده هم همینطور و من هنوز باورم نمیشه که این تعداد آدم هستن که منو دوستم دارن :) خداجونم ممنونم ازت که 27 سال بهم فرصت زندگی دادی فرصت دادی تا زیبایی هایی که آفریدی رو ببینم و صداهای گوش نواز رو بشنوم . ممنونم که بهم یه بدن سال
روزی گاندی در حین سوار شدن به قطار یک لنگه کفشش درآمد و روی خط آهن افتاد. او به خاطر حرکت قطار نتوانست پیاده شده و آن را بردارد. در همان لحظه گاندی با خونسردی لنگه دیگر کفشش را از پای درآورد و آن را در مقابل دیدگان حیرت‌زده اطرافیان طوری به عقب پرتاب کرد که نزدیک لنگه کفش قبلی افتاد.
یکی از همسفرانش علت امر را پرسید.گاندی خندید و در جواب گفت: مرد بینوائی که لنگه کفش قبلی را پیدا کند، حالا می‌تواند لنگه دیگر آن را نیز برداشته و از آن استفاده نما
هوالرئوف الرحیم
زیارت آقا شب تولد اتفاق افتاد.
همه کارهام رو تو صحن کوثر انجام دادم. نماز مغرب و زیارتنامه و نماز زیارت. 
وقتی وارد حرم شدیم به خودم و بچه ها و رضا نگاه کردم. که تنهایی آروم آروم تو اون جمعیت وارد صحنها می شدیم. اونم شب تولد. به رضا گفتم :
می دونی اینهایی که الان داره اتفاق می افته همه ی عمر آرزوم بوده؟
یه لبخند کجی زد و باز برگشت به رفتار اعصاب خرد کن قبلش.
تمام کارهام رو کردم. رضوان رو دستشویی بردم. بعد با ریحانه که رضوان دستش  بو
پشت میز
کوچک آشپزخانه ­شان نشسته بود و آخرین لقمه نیمرویش را می­ خورد که چشمش به پنجرۀ
روبرویش افتاد. باران در حال نم نم باریدن بود. لبخند زد. گفت:

-می­دونی، روزی که فهمیدم داری میای هم همینجوری
بود. بارون نم نم می­زد.

دستش را به لبه میز گرفت و بلند شد. جاوید نیمرو
را همانطور با ماهی تابه گذاشته بود وسط سفره و با عجله زده بود بیرون کهدیر به کارش  نرسد. ماهی ­تابه را برداشت و به سمت سینک رفت.
-همیشه همینقدر بی­ سلیقه است ها ...ولش کنم حتی
از تو قاب
این چند وقت اینقد اتفاق افتاده ک نمیدونم دقیقن از کجاش بگم..
فقط اینکه روزای خوبی نداشتم..غصه ی رفیقم..کشیکای کشنده اینترنی..خسته ام ولی راه فراری ندارم...دلم میخواس ی چند روز دور شم از این شهر از همه چی...
فکرای دیروز خودمو باورم نمیشه اینکه از زور تنهایی و خستگی ب چ چیزی فک میکردم..راستشو بگم از خودم میترسم..از اینکه زیر این همه فشار ممکنه از رویام دل بکنم و بی خیال همه چی بشم...
کاش تموم شه این روزا..
داشتم با دوتا از گربه ها ناهارمو میخوردم.یه کلاغیم اون ور تر داشت واسه خودش راه میرفت.بعد به خودم گفتم یعنی مثه این گربه ها که واسشون غذا میندازم میخورن، اگه واسه اینم بندازم ممکنه بخوره؟ بعد گفتم نه بابا اینا دستتو تکون بدی فرار کردن.مثه گربه ها که اهلی نیستن بیان.گفتم حالا امتحان میکنم یه تیکه شو کندم پرت کردم.خودم که اصلااا ندیدم تیکه هه کجا افتاد چون لای چمنا افتاد و ریزم بود اما کلاغه با وجودی که دور بود قشننننننگ پیداش کرد رفت برش داشت
ورزش‌های مبارزه‌ای، درست موقعی به اوج جذابیت میرسن که اتفاق‌های پیش‌بینی نشده میفتن. وقتی مایک تایسون از باستر داگلاس توی رینگ بوکس شکست خورد، به تایسونِ بدون شکست گفتن چرا باختی؟ حرفی زده بود به این مضمون که «باورم نمیشد کسی بتونه شکستم بده.». اون طرفِ قصه، باستر داگلاس بود که هیچ کس امیدی به برنده شدنش جلوی تایسون نداشت. 9 راند از تایسون فقط مشت خورد و افتاد زمین، ولی توی راند دهم، تایسون رو جوری زد که تا میومد از زمین بلند بشه میفتاد زم
 
 
باورم نمی کند کسی
استخوان هایم از عشق به درد آمده اند 
و در رگانم به جز خون
کس دیگری هست که در گردش است 
باورم نمی کند کسی 
می تواند -عشق - باشد این سطرها که می نویسم
تا باستان شناسان 
لابه لای سنگ های کلماتم 
استخوان های اژدهایی را پیدا کنند 
که هنوز دلش گرم است 
 
                         ( علی عربی )
 
و دلم... دلم در اوج انجمادها ، در وانفسای زندگانی ،همین اژدهای عاشقی ست که گاه دل گرم می شود .
چطور بنویسم شنیدن جمله ای با فعل مستقبل از دهان کسی
بسم الله
 
یک ماه گذشت. از روزی که باهم بیمارستان رفتیم و همه چیز روی یک دور تند انجام شد و به ظهر فردا و ترخیص رسید.
زود گذشت؟
نه! زود نگذشت. دلم هم برایش تنگ نخواهد شد. لااقل نه به این زودی.
اما من تواناتر شدم. تا سه هفته پیش باورم نمی‌شد بتوانم در چند ثانیه از روی تخت بلند شوم و یک سری عضو به شکل دردناکی از این سمت شکمم به آن سمت شکمم نریزد.
دو هفته پیش باورم نمی‌شد بتوانم بدون درد خم شوم و چیزی را از روی زمین بردارم. اما حالا نگاه می‌کنم و می‌ب
      نچ نچ نچ. باورم نمیشه بازم افتادم رو مود کابوس دیدن. از آخرین باری که این حالو داشتم دست کم چاهار سال میگذره. وقت ندارم براش غصه بخورم. ترجیح میدم فقط کاری رو انجام بدم که سرگرمم کنه. فکر نمیکنم وقتی که برام مونده انقدری باشه که دلم بخواد درست حسابی بشینم تار و پود روحم رو از هم جدا کنم و دهن خودمو باهاش آسفالت کنم. همینه.پی‌نوشت: یو بِتِر لِت می بریث، مَــن!
سلام دوستان عزیز، از اینکه در حال مطالعه این مطلب هستید ممنونیم
با ساخته شدن بلاک شماره ۶۳۰,۰۰۰ در بلاک چین بیت کوین، هاوینگ (نصف شدن پاداش بلاک) اتفاق افتاد. به این ترتیب، از این پس به‌طور میانگین در هر ده دقیقه به جای ۱۲.۵، ۶.۲۵ واحد بیت کوین تولید خواهد شد.
 
جهت مشاهده ادامه مطلب برروی فلش سمت چپ در بالا کلیک نمایید 
ادامه مطلب
داشتم با دوتا از گربه ها ناهارمو میخوردم.یه کلاغیم اون ور تر داشت واسه خودش راه میرفت.بعد به خودم گفتم یعنی مثه این گربه ها که واسشون غذا میندازم میخورن، اگه واسه اینم بندازم ممکنه بخوره؟ بعد گفتم نه بابا اینا دستتو تکون بدی فرار کردن.مثه گربه ها که اهلی نیستن بیان.گفتم حالا امتحان میکنم یه تیکه شو کندم پرت کردم.خودم که اصلااا ندیدم تیکه هه کجا افتاد چون لای چمنا افتاد و ریزم بود اما کلاغه با وجودی که دور بود قشننننننگ پیداش کرد رفت برش داشت
برای بار سی و چهارم تمام در و پنجره ها رو چک کردم و وقتی از قفل بودن همه شون مطمئن شدم دست بردم سمت کلاه حولم و با تکون های اروم مشغول خشک کردن موهام شدم.
چطور قبلا بدون هیچ مشکلی ساعت ها و حتی روزها تو خونه تنها می موندم؟
رو به روی آینه نشستم و به تصویر خودم خیره شدم. نگاهم از چشم هام سر خورد و افتاد رو پوست صورتم... شقیقه ام... گونه ها... لب ها... به اینجا که رسیدم صحنه ای تو ذهنم جرقه زد.
صورتی چرک و حس انزجاری که با برخوردش با صورتم در من به وجود اومد.
هنوز باورم نمیشه که این‌کارو کردم. هنوز باورم نمیشه که جایی رو که با عشق درستش کرده بودم رو به‌خاطر یکی‌دیگه به باد دادم. خیلی نامردیه:(











متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.




دوست داشتم دوست دارم چرا باهام این کارارو کردی ....
 
چرا عادتم دادی الان اینجوری شدی ‌‌‌‌‌.....
 
باورم نمیشه عذاب این روزا واقعیه . من با عشق تو دارم لحظه هامو میسازم تو با حرفات دل منو اتیش میزنی . 
اخه این همه کینه چرا تمومی نداری. این چجور کینه ایه. این کینه نیست . این بهانه است. یه بهانه  زیر پوستِ یه کینه ساختگیِ . 
 
 
 
می روی قدری آرام ترروی نی آرام مادراز دل گهواره رفتیروی نی الله اکبرسایه می اندازی روی سر منسرو قدت رو نیزه گل پسر منیک شبه مردی شدی دلاور منبسته شده چشمات ای وایمادر فدا لب هات ای وایمیوفتی از بالا ای وایپیش سر بابات ای وایعلی لای لایآب که شد بعد از تو آزادآتشی بر جانم افتادآب رسید اما تو رفتیای خدا ای داد ای بی‌ دادبس که به دنبال نیزه دویدمبس که به روی خود پنجه کشیدماز بغل نیزه تا خدا رسیدمگهواره شد دستم ای وایدنبال تو هستم ای وایمی‌شد خدا
باورم نمی‌شود. از زمانی که به یاد دارم همیشه تنها کاری که می‌دانستم قرار است انجام دهم درس خواندن بود. ۱۲ سال مدرسه و ۶ سال دانشگاه بالاخره تمام شد، البته با اغماض. هنوز قول آخر و پایان‌نامه مانده.
قسمت سخت ماجرا اینجاست که بعد از این نمی‌دانم قرار است چه بکنم. بعد از این تصمیم با من است و من هم که آدم فرار کردن از تصمیم‌های بزرگ
پ.ن: انتخاب عنوان را هم باید به چالش ها اضافه کنم
چند شبه نمیتونم بخابم.. هیچ وقت بی خوابی هامـ اینقدر دردناک نبودن، داره خیلی اذیتم میکنه.. داشتم فکر میکردم امشب با قرص خودمو بخوابونم و اصلا باورم نمیشه دلــمـ به حالِ خودم سوخت انگار میخام جنایتی در حق خودم بکنم! در همین حد-.-  فکر میکنم نباید با قرص بخابم اخه راه دیگه ای نیست .. دیگه چیزی نمونده کمتر از ی هفته ..
خوش اومدی به دنیا نفس من..
فرشته کوچولوی بهشتی..
یه ماه زودتر زمینی شدی
و حالا دو روزِ کنارت عشق میکنیم..
هنوز باورم نمیشه میتونم بغلت کنم.. نگاهت کنم..
زندگی منی..
زهراسادات قشنگم..
لحظه لحظه خداروشکر میکنم که تا اینجا هوامونو حسابی داشته..
دوستت دارم.. قد تموم دنیا..
.
به تاریخ تولدت چهارشنبه.هفده.بهمن.نودوهفت.
"در زندگی نیازی به جست و جوی معنا نیست
زندگی نه بی‌معناست نه با معنا
معنا یک چیز ذهنی است
زندگی یک طعم است
آیا تا به حال فکر کرده‌ای طعم چه معنایی دارد؟
به هنگام خوردن اسپاگتی، آیا میپرسی که طعم آن چه معنایی دارد؟ 
به هنگام نگاه کردن به غروب آفتاب، با رنگ‌های بسیار زیادش که در تمام افق پخش شده است، آیا پرسیده ای که غروب آفتاب چه معنایی دارد؟
سوال اشتباه بپرس تا به جواب اشتباه برسی."
اوشو
از یه قسمت از شخصیتم به شدت متنفرم... اینکه وقتی با آدمای
+ سیریسلی تا حالا آلودگی تهران رو توی شب متوجه نشده بودم ولی امشب شدم :| خدایا خصومت شخصی داری با ایران؟ مطمئنم اگه مدارس بخاطر کرونا تعطیل نبودن قطعا بخاطر آلودگی تعطیل میشدن. 
+ چرا ملت وقتی موهاشونو می بافن انقد گوگولی میشن بعد من شبیه کوکب یا نهایتا زنبق خانوم میشم؟
+ درس خوندم! پاشین برا خاله دست بزنین...
+ از خدا میخوام مواظب هممون و سلامتیمون باشه، مواظب همتون ♥ مواظب مامان باباها و خواهر برادرامون. حتی اگه عصبانی میشن مدام بهشون تذکر بد
السلام علیک یا مولای یا صاحب العصر و الزمان عجل‌الله فرجک
 
سلام و وقت بخیر! به همین سرعت جمعه‌ها با حافظ آخرین جمعه‌ی فروردین سال ۹۹! عجب عمر گران می گذرد...؛ بسم‌الله...
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.

بسم‌الله الرحمن ال
تلفن را برداشتم که به مامان زنگ بزنم و بخواهم که برایم دعا کند، گفتم شاید خواب باشد و پشیمان شدم. بعد یادم افتاد که مدت‌هاست دیگر دعاهای مامان مشکلاتم را حل نمی‌کند. بعد به این فکر افتادم که نکند برایم دعا نمی‌کند؟ بعد به این فکر افتادم که نکند او هم دیگر دوستم ندارد؟ بعد بغض کردم. بعد خیره شدم به آسمان ابری صبح جمعه که سفیدی‌اش چشم‌هام را اذیت می‌کرد ولی چشم‌هام را نبستم. بعد یادم افتاد که چه‌قدر تنهام. تنهاتر از این بچه‌ گربه‌ی پشت بام
تا سن هجده سالگی
تمام عروسها و جنس مونث فامیل (با جنس مذکر زیاد ارتباطی نداشتم) بهم میگفتن من خیلی زشتم.
وقتی رفتم خوابگاه
بچه ها بعضیاشون میگفتن که من یه دختر چشم درشت و سفید و خوشگلم.
اصلا باورم نمیشد که خوشگل باشم
دوست پسرمم میگفت زشتم
سالها گذشت
جوونیم سپری شد
و الان یکی دو ساله که باور کردم که منم خوشگلم.
قبای کهنه ی تقدیر به جان و دست و تن افتاد خیال روی تو شب بنام آینه افتادبه لطف آینه هر شب نگاه خاطره چیدن ودیعه های شکر خند در نگاه تو چیدن بگو جان عزیزت به سهم عشق غریبی که مبتلای سجودی و مبتلای قریبی به مردمی که برایت دعای خیر ندارند دعای خیر بخواهی که سهم درد نکارند چه آتشی که بسازند و خاطری که ببازند چه نقشه ها که ندارند دسیسه ها که بسازند امید وصل ندارند که رسم درد بخوانند برای روی تو شب دعای صبر بخوانند برای شرح حقیقت به آسِمان گریزند &gt
 امشب عروسی پیمان، پسر بزرگ داداش ایرج است.
به اش گفتم باورم نمی شود دارد عروسی می کند. گفتم تولدش خیلی خوب یادم هست که در بهمن ماه بود...
 خه نه بندان (حنابندان) را خانواده ی عروس که از اقوام نزدیک اند، دو شب پیش در شهرستان گرفته بودند؛ البته که آن جا حال و هوای خودش را دارد.
 دیروز عصر چند ساعت با یوسف و عادل مشغول تزئین بودیم. بعد از شام منزل داداش هوشنگ بزن و برقص راه افتاد که چیزی نزدیک به ۳ ساعت یکبند ادامه داشت!
 صدای باندها هیراد را اذیت می
بسم رب الرفیق

پ.نعلیرضا رو بغلم کردم و از ماشین پیاده شدیم. نگاهش که به آسمون افتاد، گفت: بابایی ماه! منم با ذوق گفتم: آره پسرم! ماه! از پله برقی اومدیم بالا و دوباره آسمون رو نگاه کرد و گفت: اِ بابایی ماه! گفتم: آره بازم ماه. گیت رو رد کردیم و وارد حرم شدیم، این بار هم دقیقا مثل قبل، دوباره چشمش به ماه افتاد و همون داستان! دیدم انگار این قصه سر دراز داره؛ گفتم پسرم ماه همیشه توو آسمونه و جایی نمیره و تو هر بار که به آسمون نگاه کنی ماه اونجاست. با با
دارم یه کاری میکنم که بعد تک تک حرفام بیام بشینم گوشه اتاق گریه کنم تا خود صبح !
بعد هی سعی کنم خیال بافی کنم ، ولی حتی نمیشه خیالی باشه ، همچی تموم شده همچی... !
باورم نمیشه ، اصلا نمیتونم باور کنم ، بگم آره تموم شده ، فکر نکن ... !
 
آدم هرجا باشه عادت میکنه و دیگه براش سخته از اونجا بره. نحوه ی فکر کردن هم بعد از مدتی، عادت می شود و دیگر عوض کردنش سخت است ...
 کتاب: خوشه های خشم
آه
باورم نمیشه..
من اینجا، حرم حضرت علی..
چه سناریویی باید طی می شد که من بالاخره برسم به دیدار پدر...
چقدر حال و هوای اینجا خوبه
دلم نمیخواد برم.دلم میخواد تا ابد همین گوشه ی خنکی که پیدا کردم بشینم و خیره بشم به ایوان طلا...
تا به حال انقدر احساس خوب نداشتم.هرچند اوضاع اصلا خوب نیست اما اینجا همونقدر حس خوب داره که آغوش گرم پدر...
کاش مجبور نبودم تا چند دقیقه دیگه برم...
کاش همین جا می مردم :) ..
 
 
نجف اشرف-حرم علی ابن ابی طالب-ساعت 12 ظهر ...
۴۱۳ – خون دل گرچه افتاد ززلفش گرهی در کارم           همچنان چشم گشاد از کرمش میدارم به طب حمل مکن سخری رویم ه چو جام   خون دل عکس برونمی دهداز رخسارم پرده مطربم ازدست بورن خواهد برد   آه اگر زانکه درین پرده نباشد بارم منم آن شاعرساحر که … خون دل – گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم – غزل ۳۲۴ – ۴۱۳
منبع : فالگیر

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها